چرا زود انگیزه مان را از دست میدهیم؟

0

بذارید با یک مثال رایج شروع کنیم. مراجعین زیادی داشتم که از ارتباطی که در اون بودن احساس رضایت نداشتند، یعنی رابطه ی خوبی که نیاز های روانی اون ها رو تامین کنه نداشتند و مشکلات زیادی در جنبه های عاطفی، جنسی و روانی با پارتنرشون داشتند. اینها اغلب کار هایی که به ذهنشون می رسید انجام می دادند، سعی می کردند خودشون رو مشغول و فعال کنند در ورزش، کلاس های هنری و رقص، حتی فعالیت به عنوان خیر در خیریه ها، خرید، گردش با دوستان و… اما حالشون خوب نبود. حرفی که می زد این بود: من خیلی فعالم، خیلی هدفمندم، ورزشکارم، این رو یاد گرفتم، اون رو یاد گرفتم، خیلی موفقم. میپرسم پس چرا اینجایی عزیز؟ جواب همیشه این بود که دکتر حالم خوب نیست ، و اینکه می بینم حتی با انجام همه ی این فعالیت ها و برنامه های پر بازم راضی نیستم، از هیچ چیزی لذت نمیبرم.

این فرد در رابطه اش مشکل داره، هدف اصلیش مربوط میشه به رابطه ای که اون رو نمی خواد، بنابراین خودش رو مشغول نگه میداره ، حواسش رو پرت می کنه و تصور می کنه داره به اهداف ورزشی و اجتماعیش می رسه. اگر اینها اهداف اصلیش بودند بسیار خوشحال و راضی می بود، اگر مشکل اصلیش اون رابطه نبود، لذت می برد. هدف اصلی ما مواجهه باهاش سخته، انرژی رو می طلبه، هدف اصلی ترس با خودش داره، مبهمه، رسیدن بهش سخت تره .این عزیز آزادی می خواد، استقلال می خواد، می خواد تنها باشه ، از شخصی که تو رابطه باهاش هست، میخواد جدا بشه. اما چون از نظرش مواجهه با این هدف سخت تره، مسیرش ترسناک تره ، با حواس پرتی و هدف های ریز ریز می خواد انرژی خودش رو از هدف اصلیش برداره. فکر می کنه دیگه اون مشکل نیست، حل شد مانع! اما مساله اینه ما تا به هدف اصلیمون نرسیم نمی تونیم خوشحال باشیم!

هدف اصلی ترس داره ،برای حل این مساله خلاصه میگم که: فرد باید نوعی از تفکر به اسم تفکر عامل رو در خودش رشد بده.

تفکر عامل به این معنی هست که من فاعلیت دارم، من می تونم با پذیرفتن شرایط از این شرایط خودم رو رها کنم و به هدفم برسم. این هدف می تونه شروع بیزنس جدید باشه، وارد شدن به یک رابطه یا طلاق گرفتن، استقلال پیدا کردن یا برای افرادی وزن کم کردن باشه. وقتی چیزی هدف اصلی ما میشه ترس ها آغاز میشن، به دلیل اینکه برای ما اهمیت پیدا کردن ، بود و نبود اون هدف برای ما مهم شده و معنا دار هست. پس سرو کله ترس ها پیدا میشه.

با مثال قبل ادامه بدیم. تفکر عامل یعنی بپذیرم بیرون امدن از رابطه برای من عواقبی داره اما من می پذیرم و دیگه نمی خوام خودم رو گول بزنم. عواقبش همون تر س هاست: دلتنگی، شاید دیگه آدم بهتری پیدا نکنم، حرف های دوستان، سرزنش های خانواده، بدون پشتوانه مالی بودن، تنهایی، مبهم بودن مسیر، اگر فرزند دارم، آینده فرزندم ، من تنها نمی تونم…ببینید تفکر عامل اگر در فرد رشد پیدا کرده باشه میفهمه هدفش مهم تره یا بهانه ها و ترس ها و تفکرات از روی ضعف؟ باید مسیر و عواقب، هزینه ها رو بپذیرم تا به هدف اصلیم برسم. باید برای ترس هام بهانه بیارم. دلیل و استدلال و منطق بیارم. باید برای ترس از پشتوانه مالی نداشتن چه کرد؟ کار! پس انداز و برنامه ریزی، اگر متاهل هست صحبت با مشاور حقوقی، سعی بر تهیه رهن منزل جدید، چون قرار نیست برگرده به دوران نوجوانی که باری بر دوش خانواده باشه. استدلال می کنه که اگر شغل مناسب و درامد کافی داشته باشه سرزنش های خانواده 80 درصد کاهش پیدا می کنه.متوجه میشه اگر فرزند داره ، با زندگی مشترک پر تنش و والدین غمگین یا بدتر خشمگین، اون بچه بسیار الگوی رفتاری مشکل داری رو یاد میگیره تا والدین شاد و راضی که تصمیم عاقلانه گرفتن و زندگی بهتری جدای از هم ساختن، اون بچه یاد می گیره عزت نفس داشته باشه و شرایط وحشتناک رو در آینده در روابش تحمل نکنه . بخصوص وقتی به یقین رسیده که رابطه خوب نیست و درست شدنی هم نیست.این مسیر سخت هست ولی رضایت قلبی به همراه داره. اما از دغدغه های دیگه ما اهمال کاری وچگونه عادت های بد را از بین ببریم؟ 

برای ترس ها و راه اندازی شغل جدید هم مقاله ای در سایت هست که می تونید مطالعه کنید. امامطلبی که گفتم همه جا صدق می کنه و می تونید ازش بهره ببرید.خوشحال هستم که در مسیر سلامت و موفقیت شما نقشی دارم.

من مانیا نعمتی هستم دکترای روانشناسی بالینی

برای دریافت مشاوره اختصاصی لینک زیر رو لمس کنید.

http://t.me/maniya_nemati

برای اطلاعات بیشتر با من از طریق لینک زیر در ارتباط باشید

تماس: 09379358132 تلگرام: maniya_nemati

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *